سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک روز، یک حدیث
تلاوت برگزیده
تلاوت برگزیده
ابراهیم عقیلی
ورودی 94


سورۀ انعام | آیه 59
به همراه تحلیل استاد ابوالقاسمی


بارگذاری

-----------------------------------------------
تلاوتهای مورد علاقتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید. البته تلاوتهای اساتید
و دانشجوهای خودمون اولویت داره.


.:: بایگانی تلاوت ها ::.
تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
-----------------------------------------------
تصاویر خاطره انگیزتون رو به
razavyoon@chmail.ir
ارسال کنید تا تو این بخش قرار بگیره.

مى ‏گویند یکى از اصحاب بر پیامبر بزرگ(ص) دوازده درهم هدیه کرد که لباس بگیرند. حضرت قبول نمود و على(ع) را مأمور خریدارى پیراهن کرد و او پیراهنى به دوازده درهم تهیه کرد و آورد. حضرت هنگامى که دید تمام پول‏ها براى خرید یک پیراهن مصرف شده، به على(ع) فرمود: آیا مى ‏شود این معامله را اقاله کنى؟ من پیراهن ارزان‏تر مى ‏خواهم.

على(ع) باز مى ‏گردد و مسأله را با فروشنده در میان مى ‏گذارد و او معامله را اقاله مى ‏کند و على(ع) پول‏ها را به نزد پیامبر(ص) برمى ‏گرداند.

پیامبر بزرگ(ص) مى‏ خواهد درس‏هایى بدهد، درس‏هایى براى آن‏ها که در آن زمان با او بودند و همراهش آمدند و براى ما که امروز مى ‏شنویم و به گوش مى‏ گیریم.

پیامبر(ص) در راه به کنیزى برمى ‏خورند که در گوشه ‏اى نشسته و غمگین و متحیر در خود فرو رفته و ناله مى ‏کند.

درس اول، بازجویى و دل‏جویى است. توجه به گرفتار و درمانده و دل شکسته است. بیچاره مأمور خرید چیزى بوده و چهار درهم پولش را گم کرده و اکنون مى ‏ترسد که به خانه برگردد و مورد شکنجه قرار گیرد.

رسول بزرگ(ص) از همان دوازده درهم، چهار درهم بیرون مى‏ آورد و گرفتارى را از غم و حیرت بیرون مى ‏کشد و به راه خود ادامه مى ‏دهد تا بازار که لباسى به چهار درهم مى‏ خرد و در همان‏جا به بر مى ‏کند و به راه مى ‏افتد و چه درس‏هایى با خود مى ‏گذارد.

 در برگشت برهنه‏ اى فریاد مى ‏زند: آیا کسى مرا مى ‏پوشاند تا او را خداوند در روزى که پوششها فرو  مى ‏ریزد، بپوشاند.

 رسول بزرگ(ص) همان لباس را که خریدارى کرده بود، در همان‏جا بر او مى ‏پوشاند و خود باز مى ‏گردد. نه این‏که او را به زحمت بیاندازد، نه. خود باز مى ‏گردد و لباس خود را به او مى ‏دهد تا این‏که براى چند لحظه هم او برهنه نماند. و در این صحنه هم درس‏هاى دیگرى است.

با چهار درهم باقى‏مانده براى حضرت لباسى فراهم مى ‏شود. در آخر راه به همان کنیز درمانده برخورد مى ‏کند که هنوز حیرت زده ایستاده است و مى ‏گوید:

مى ‏ترسم به خاطر تأخیر و دیر کردن آزارم دهند. باز رسول بزرگ(ص) با او به راه مى ‏افتد و در خانه مولاى او مى ‏ایستد و مى ‏گوید: «السلام علیکم یا اهل الدار».

و چنین بود رسم رسول بزرگ(ص) که تا سه مرتبه با صداى بلند براى صاحب خانه دعا مى ‏کرد و درود مى ‏فرستاد و اگر جوابى نمى‏ شنید، باز مى ‏گشت.

در آخرین مرتبه جواب سلام از داخل بلند شد و صاحب خانه بیرون آمد و توضیح داد که ما مى ‏خواستیم دعاى شما در حق ما تکرار شود و لذا آخرین دفعه به جواب‏گویى صدا بلند کردیم.

حضرت داستان را خلاصه کرد و جهت تأخیر را شرح داد و شفاعت کرد.

مولاى کنیز در جواب عرضه داشت: من به خاطر شفاعت و تشریف فرمایى شما، او را آزاد کردم و در راه خدا رها ساختم و پیامبر شکر مى‏ کند که عجب پول با برکتى بود؛ دو برهنه را پوشاند و یک کنیز را آزاد ساخت.

در همین سیره و داستان، درس‏هایى هست براى من که حتى با پول یک پیراهن و یک قبا مى‏ توان دو برهنه را پوشاند و یک گرفتار را آزاد کرد و رسول بزرگ (ص) عملًا نشان مى‏ دهد که چگونه مى ‏توان با پول کم، کارهاى زیاد انجام داد و از هر پیش‌آمد، بیشترین نتیجه را گرفت.

اما من براى این درس‏ها آمادگى ندارم. در حالى‏ که در یک انگشتم وسیله‏ تأمین یک خانواده هست و در یک دستم، جهاز یک دختر هست و بر تنم، پوشاک 10 نفر هست و در جیبم، ذخیره یک ماه هست و در سفره‏ ام، خوراک یک کاروان هست، باز مى ‏گویم بیش از خودم ندارم و چه کنم خدا برساند.

اگر روح ایثار و انفاق و قناعت و یا لااقل تکافل و عهده‏ دارى و سعى در حوائج و اهتمام به امور مسلمین در ما زنده مى ‏شد، بسیارى از مسائل تأمیناتى در همین سطح پایین حل مى ‏شد و به کمک فلان کس هم احتیاج نمى ‏افتاد.

درست است که آن‏ها بهتر و بیشتر مى ‏توانند رسیدگى کنند، اما هنگامى که به آن‏ها دسترسى نیست و گرفتارى آن‏ها زیاد است، نمى‏ توان همین‏طور نشست و عذر تراشید. هرکس به اندازه‏ ظرفیت خود باید آب بردارد و به تشنه کامان برساند. گرچه آن که سقاست و مشک و تشکیلات دارد، مسئولیت زیادترى دارد.

هنگامى‏ که مسلمانان در صدر اسلام هیچ نداشتند و آه در بساطشان نبود، با همین ایثار و انفاق و عهده‏ دارى و تعاون و تکافل یکدیگر را نگه داشتند و لااقل انیس و غم‏خوار یکدیگر بودند و نیروى روحى و پشتوانه‏ روانى براى هم. در نتیجه از هیچ به همه چیز رسیدند و در آن هنگام همین ‏که تعاون‏ها و تکافل‏ها و عهده ‏دارى ‏ها از میان رفت، همه چیزها به هیچ رسید و همه اجتماع‏ها پراکنده شد و «هباءً منثوراً» گردید.

امروز باید از همان تعاون و تکافل و عهده‏ دارى استفاده کرد و مسائل تأمیناتى مسکن و خوراک و پوشاک و ازدواج را جواب‏گو شد و حل کرد.


منبع: آیه‌های سبز، ص209 استاد علی صفایی حائری.


درباره ی وبلاگ
رضویّون -  دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، در سال 1389 تأسیس گردید. این وبلاگ وابسته به این کانون، و محلی است برای هم افزایی فعالیت ها و ایده های قرآنی. ان شاء الله بتوانیم قدمی مؤثر در راه ترویج «انس با قرآن کریم» برداریم.

رضویون در آپارات

ثبت نام نویسندگی وبلاگ رضویّون

حقیقت این است که ما هنوز خیلی از قرآن دوریم...

کد نمادِ ما
ذکر امروز
دانشکده ها
دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم

قرآن و زندگی - وبلاگ شخصی استاد عظیم پور

انجمن علمی دانشجویی دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

دانشجویان دانشکده علوم قرآنی شاهرود

فاطر - بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران

ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای
بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان
مسجد نما
مدرسه نما
جامع الاحادیث
پایگاه اطلاعرسانی مداح اهل بیت (ع) حسن نجف زاده
اسلام کوئست
مؤسسه فرهنگی بیان هدایت نور
طرحی برای فردا
روشنگری
آمار بازدید
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 414
کل بازدیدها: 2432980
موسیقی وبلاگ
ایران رمان

ابزار هدایت به بالای صفحه